مگر که باز رخت از پس نقاب در آمد؟
و یا که‌ صبح‌ دمیدست و آفتاب در آمد؟

همین که‌ خلق دو ‌چشمت تمام گشت خدا گفت:
مبارک است، مبارک، چه ‌خوب از آب در آمد

تویی که نقطه بسمِ اله کتابِ خدایی
ز شرح خال سیاهت علی کتاب در آمد

یداللهی و‌ نبی دید در میانه میدان
از آستین خدا دست بوتراب در آمد

گره زدم دل خود را فقط به زلف سیاهت
چه راست راه من از بین پیچ و تاب درآمد

بنازم این همه رحمت، که بارها همه دیدند
گناه تا به نجف آمد و ثواب درآمد

علی مقدم (عاصی خراسانی)

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدیریت و مشاوره برگزاری رویداد زندگی ایرانی ریل صنعتی سبک و سنگین ، ریل معدنی ریل جرثقیلی ، ریل سنگبری ، تیرآهن هاش بي بي گل یادداشت های یک آشپز Cindy فروشگاه فاز بهترینهای وب مدیریت فایل *